Luinil

Blue Star

Luinil

Blue Star

Luinil
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


بیدار که شدم خدا نشسته بود پشت میزم و به من نگاه میکرد. قوز کمرش بیشتر از همیشه به نظر مى رسید و زیر چشمانش گود افتاده بود. براى لحظه اى کوتاه به نظر رسید که مى خواهد چیزى بگوید. 

منتظر ماندم بلکه حرفى بزند، بلکه گلایه اى کند. 

در صورت رنگ پریده اش هیچ چیز نمى دیدم و تنها سکوت بود که میان ما جریان داشت. آخرش هم آه عمیقى کشید و از جایش بلند شد. مى توانستم صداى ناله ى استخوان هایش را بشنوم.


آهسته از اتاقم بیرون رفت،

و دیگر هیچوقت برنگشت.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۰۷:۱۰
pejvak


میروم که همه چیز را با همه چیز تنها بگذارم. میروم که از دنیایتان یک "من" کم شود. میروم که خودم را از اشک بگیرم و بسپارم به یک چیزی که خیلی دورتر از اندوه است. خیلی دورتر از منی که شبیه حس تعلیق قطره ای آبم پیش از آنکه آرام از نوک برگی که به سوی برکه سر خم کرده سقوط کند.

می دانی که می گویند دیگر باید کمتر بخوانی، باید کمی بیشتر توی دنیا قدم بزنی. انگار نه انگار که... وای اگر می دانستی که چه مرگی توی ذهنم لانه کرده... وای اگر می دانستی که در چه سکوتی در حال غرق شدنم!

پاییز... لعنتی! پاییز...! اگر رها کردن هرچیزی باعث میشد به اندازه ی پاییز خواستنی شوم همه چیز را رها می کردم. نمی بینی؟ پاییز همه چیز را رها کرده... برگ درخت ها، اشک ابر ها، بغض گیر کرده در گلوی تابستان... حتی زندگی! چنان عمیق خوابیده که گویا زندگی را بوسیده و گذاشته که تا ابد در صندقچه ی گوشه ی انباری بپوسد.







۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۱:۴۷
pejvak